شب و روز میلادتان گذشت، شام آن فرخنده لحظات نیز. آنها که با لیاقت بودند دست پر بیرون آمدند از آن ایام. و آنها که زرنگ بودند، خوب می دانستند رسم خاندن کریم را، که از خوبی یا بدی نمی پرسند و حتی آن را که هتک حرمت شان کرده میهمان می کنند و دست پر باز می گردانند. با این همه من هنوز دست خالی ام. باور می کنید؟ من از رنجی که بر من رسیده بود و از کلافگی و دلی تنگ و روحی آزرده و روانی غمگین، گله مند بودم و بی حوصله! حالا که چند روز گذشته دست از پا درازتر آمده ام و خجل و شرمنده و غمگین تر از همیشه. و بی نهایت، به شدت و به غایت دست خالی و محتاج. این را خوب می دانم که زمان محدود است و شما نامحدود، می دانم بعد زمان را در نظر گرفتن برای ارتباط و اتصال به شما بی معناست. می دانم که دو سه روز قبل و بعد از میلادتان فرقی ندارد برای شما. همین طور صدها سال بعد از آن روزهای مدینه. تصور می کنم مسکینی را که در مدینه سخت محتاج است. به در خانه تان آمده و اظهار نیاز کرده. حتی سر سوزنی شک نمی کنم که یاری اش می کنید با دینار و درهمی یا رنج از چهره زدودنی یا کلامی امید بخش یا دست نوازشی یا لبخند مهربانی یا با ثروتی عظیم. شک ندارم که دست خالی نمی رود، غمگین برنمی گردد. راستی چرا در تمام آنچه از شما خوانده ام یا شنیده ام آنان که محتاج به در خانه تان می آمدند گرسنه بودند؟ غذا و آب طلب می کردند؟ چرا نشنیده ام که کسی برای درد دل بیاید؟ یا شاید دردهاشان را در قالب نیازی از جنس آب و نان مخفی می کردند و می دانستند همین که شما لحظه ای نظری به آنان بیفکنید، تمام غم های عالم کوچک و کوچک تر می کنید.
نمی دانم مرا چه شده این سحر؟! حال غریبی دارم. از تمام این سال ها عبور می کنم و می رسم به در خانه تان. آن قدر سرشکسته و خجل هستم که سرم را بالا نگیرم و آن قدر مهربانی و کرم تان جسور و پرتوقعم کرده که امید بخششی عظیم داشته باشم. امید یک دلجویی و حتی یک سرزنش عمیق برای خطاهایم. من یک دنیا حرف دارم با شما، من قدر تمام آسمان ها خسته ام و به وسعت تمام زمین دل شکسته. آقا توان راه رفتنم نیست. شما بگو یک قدم. نمی توانم بردارم. نه به جلو نه به عقب. روزهاست ایستاده ام. مبهوت و ناامید. حالا که می بینید اینجایم فقط به عشق شما خودم را کشان کشان به درگاه تان رسانده ام. جشن تمام شده و دیر آمده ام اما خزانه کرم شما همیشه پر است و چشم امید من هزار بار امیدوار. نمی دانم چه طلب کنم، حال و روزم را بهتر از خودم می دانید. سکوت می کنم و در انتظار.  این مسکین تکیه بر دیوار خانه تان داده، این خسته که در می کوبد، این بیچاره که برخاک نشسته و صدایتان می کند منم آقا. ای کریم اهل بیت، امام مجتبی.


ای تو با قلبم صمیمی یا حسن
تو کریم بن کریمی یا حسن
داری از زهرا نشان یا مجتبی
مهربانی دل رحیمی یا حسن.

 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

kennedytlhy0 love هرآنجه باید در دنیای امروز بدانید مهندسی برق قدرت نماي کرتين وال آمادگي دفاعي تلاشگران وبلاگ رسمی IG GTA Ricky وبلاگ یزد